داستان کوتاه
پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
داستان کوتاه
نوشته شده در 15 شهريور 1391
بازدید : 1134
نویسنده : آرمان حسيني

کودکي با پاهاي برهنه بر روي برفها ايستاده بود

و به ويترين فروشگاهي نگاه مي کرد

زني در حال عبور او را ديد .
او را به داخل فروشگاه برد و برايش لباس و کفش خريد

و گفت: مواظب خودت باش
کودک پرسيد: ببخشيد خانم شما خدا هستيد؟
زن لبخند زد و پاسخ داد:نه
"من فقط يکي از بنده هاي خدا هستم "

کودک گفت:مي دانستم" با او نسبت داريد "





مطالب مرتبط با این پست
.



می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: